تَبَارَكَ الَّذِي ۱۴۶۴ اَلْقِیامَة
تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿۲۵﴾ كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ ﴿۲۶﴾ وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ ﴿۲۷﴾ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿۲۸﴾ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿۲۹﴾ إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿۳۰﴾ فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى ﴿۳۱﴾ وَلَكِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۳۲﴾
گمان میکنند که واقع کرده میشود به آنها آفت کمر شکن ﴿۲۵﴾
هرگز چنین نیست چون برسد روح به گلو ﴿۲۶﴾
و گفته شود کیست دم کننده ﴿۲۷﴾
و گمان میکند که این است وقت جدائی ﴿۲۸﴾
و یکجا شود یک ساق به ساق دیگر ﴿۲۹﴾
بسوی پروردگار تست در آنروز رفتن ﴿۳۰﴾
پس تصدیق نکرده و نه نماز خوانده ﴿۳۱﴾
و لیکن تکذیب کرد و روی گردانید ﴿۳۲﴾
[۲۶] این نیز تخویف به ذکر احوال نزع است (التَّرَاقِيَ) جمع ترقوه است و ترقوی دو است در دورادور نحر (فرورفتگی بیخ گردن) دو استخوان است ، و در ذکر کردن جمع مبالغه است که به هر طرف گلو مصیبت برآمدن نفس میباشد -
[۲۷] (رَاقٍ) از رقیه ماخوذ است رقیٰ یَرقِی ، به معنی دم کردن است مراد از قِيلَ این است که حاضرین در وقت جان کندن این گفتار میکنند که کسی است که دم کند (به این گمان که او بیمار است) یا کسی است که سوره یٰس را بخواند و تلقین کند (به این فکر که او میمیرد) یا از رقیٰ ماخوذ است رَقِیه یرقیٰ ، بالا شدن یعنی ملائک در میان خود میگویند که روح آنرا بالارمیبرد از جسم به مستقر ارواح -
[۲۸] اینجا نیز ظن به معنی یقین است و قرینه برآن أَنَّ مابعد از تاکید است (الْفِرَاقُ) جدائی روح از جسم یا جدائي از دنیا و مال و اهل و اولاد است -
[۳۰،۲۹] این نیز سختی نزع است - و (السَّاقُ) به معنی حقیقی است مراد این است که یک ساق را بر ساق دیگر می اندازد از سبب سختی یا هر دو ساق در کفن باهم یکجا کرده شوند (إِلَى رَبِّكَ) این خطاب ملائک است در وقت روح گرفتن یا خطاب عام است به انسانها که مرجع اخرین آن بسوی رب العالمین است (الْمَسَاقُ) این مصدر میمی به معنی سوق است -
[۳۲،۳۱] این زجر به آن انسان است که در آیت (۳) این سوره ذکر بود با چهار امور اول (فَلَا صَدَّقَ) یعنی تصدیق رسول اللّه صل اللّه وعلیه وسلم را به هیچ طریقه نکرده است و برای تعمیم آن مفعول حذف شده است و لا در فعل ماضی به معنی لم میاید دوم (وَلَا صَلَّى) نماز برای اللّه تعالٰی نمی کند یعنی توحید را قبول ندارد و همچنین در لاصدق نفی ایمان است و در لاصلّٰی نفی عمل صالح است - سوم (وَلَكِنْ كَذَّبَ) چهارم (وَتَوَلَّى) فرق آن این است ، تکذیب قیامت را کرد و از قرآن کریم اعراض کرد فرق دوم این است که تکذیب آنرا به ایمان کرد و اعراض را به روی و جسم باقی کرد حاصل اینکه از چهار اصول ایمان (توحید ، رسالت ، آخرة ، قرآن) خالی است و همچنین ظاهراً و باطناً کافر است -