سُبْحَانَ الَّذِي ۶۸۸ الکهف

وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿۲۸﴾ وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹﴾

و قایم کن جان خود را با آنهای که حاجات پیش میکنند به پروردگار خود به صبح و شام میخواهند روی او را و برنگردند چشم های تو از ایشان که طلب کنی زینت دنیا را و قبول مکن سخن آنرا که غافل ساختیم دل او را از ذکر خویش و میرود بر خواهش خود و است کار او از حد گذشتن ﴿۲۸﴾
بگو حق که از جانب پروردگار شماست پس هرکه خواهد ایمان آرد و هرکه خواهد کافر شود هرآئينه ما مهیا کردیم برای ظالمان آتشی را که احاطه کند ایشان را دیوار های آن و اگر فریاد کنند برای آب فریاد شان قبول شود به آبی مانند مس گرم گداخته شده که بریان کند روی های ایشانرا بد آشامیدنی است و بد است جای فایده گرفتن ﴿۲۹﴾

[۲۸] در این تفریع و ادب سوم است مانند که اصحاب کهف از ثروتمندان دنیا پرست جدا شدند همچنین برای هر موحد ضروری است که با موحدین همراهی کنند اگر چه فقرا باشند در لفظ (وَاصْبِرْ) اشاره است که در همراهی ایشان مصیبت ها می آید لیکن صبر کردن لازم است (مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ) ذکر دعا است مراد از آن ذکر اللّه تعالٰی با توحید است - و دعا مخ العبادت است پس داخل است در این همه عبادات به طریقه توحید مراد از (بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ) هر وقت است لیکن از جهت فضیلت بسیار تخصیص این اوقات را کرد (وَجْهَهُ) به اعتبار معنی محکم است وبه اعتبار کیف متشابه است (وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ) در داین منع از ترک کردن همراهی موحدین است از جهت طلب دنیا (تُرِيدُ زِينَةَ) یعنی روی گرداندن از موحدین از جهت دنیا پرستی ناجایز است اگر از جهت دیگر حاجت شرعی یا عادتی باشد جایز است در (وَلَا تُطِعْ) صراحت است برای اعراض کردن از شخصی که این سه صفات در او باشد اول (أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا) مراد از آن ختم قلب است بر شرک صفت دوم (وَاتَّبَعَ هَوَاهُ) مراد از آن شرک و بدعت است صفت سوم (وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا) یعنی دین آن به طریقه افراط است یعنی تجاوز از حدود شرعی میکنند در عقیده و عمل -
[۲۹] در این آیت تفریع چهارم است و ادب است مانند که اصحاب کهف حق را بیان کردند همچنین حق بیان کردن لازم است با همراه تخویف و بشارت (الْحَقُّ) خبر مبتداء مخذوف است یعنی این بیانی که پیش ذکر شد حق است یا الحق مبتداء است و من ربکم خبر است و در این تعریف حق است (فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ) این دلیل است که برای انسان اراده و اختیار من وجه داده شده است رد بر جبریه است (إِنَّا أَعْتَدْنَا) دلیل است که این قول پیش که (فلیکفر است)‌ به طریقه تنبیه است (سُرَادِقُهَا) در حدیث ترمذی وارد است که سرادق چهار دیوار جهنم است ، بزرگی هر دیوار به اندازه چهل سال است (كَالْمُهْلِ) به ته تیل گفته میشود یعنی چرک تیل - معنی دوم مس و آهن گداخته شده معنی سوم ریم و خون زخمهای جهنمیان - دیگر حالات بد آن در آیت (۱۵) سوره محمد و آیت (۱۶) سوره ابراهیم ذکر شده است -