سُبْحَانَ الَّذِي ۶۹۹ الکهف

فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا ﴿۶۵﴾ قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا ﴿۶۶﴾

پس یافتند هر دو بنده از بندگان ما که داده بودیم او را پیغمبری از نزد خود و آموخته بودیم او را از نزد خود علم خاص ﴿۶۵﴾
گفت او را موسیٰ علیه السلام آیا پیروی تو کنم به شرط آنکه تعلیم دهی مرا از آنچه به تو آموخته شده است ﴿۶۶﴾

[۶۵] چون ایشان باز پس به مجمع البحرین رسیدند یک شخص در جامه پنهان بود و تکیه زده بود موسیٰ علیه السلام بر او سلام گفت او بعد از جواب گفت که این کار غیر تصور است از سببی که در این ملک اکثر مردم از این طریقه سلام غافل اند و همچنین اکثر مردم مخالف او بودند بر او سلام نمی گفتند - او برایش گفت من موسیٰ هستم ، او گفت کدام موسیٰ ، او گفت موسیٰ بنی اسرائیل (عَبْدًا) اشاره است که خضر علیه السلام بنده محتاج بود مستحق الوهیت نیست - نام خضر بلیا بن ملکان بود در اولاده سام بن نوح علیه السلام بود و خضر لقب او بود زیرا که در زمین در هرجای که نشسته میبود و باز از آنجا برمیخاست آن جای سبز می درخشید - خضرة به سبزگون گفته میشود - و او در اولاد پادشاهان بود در باره او دو اختلاف است - اول اینکه خضر مَلَک بود یا رسول بود یا ولی بود صحیح اینست که نبی بود و مفسر قرطبی دلایل بر نبوت او ذکر کرده است - اول اینکه (رَحْمَةً) به معنی نبوت و وحی است - دوم اینکه موسیٰ علیه السلام نبی بود و نبی در علم به ولی محتاج نمیگردد از سببی که نبی افضل است من کل الوجه از ولی - سوم اینکه غیر نبی از نبی در مرتبه بلند شده نمی تواند - و بعضی مردم گفته اند که ملک بود لیکن دلیل آن نیست همچنین کسانی میگویند ولی بود این نیز قول شاذ وبی دلیل است اختلاف دوم در بقاء آنست یعنی تا حال او زنده است یا وفات شده است مسلک محدثین و علماء و محقیقین اینست که او وفات شده است و قول صوفیاء اینست که او زنده است و قول اول صحیح است دلایل آن در تفسیر ابن کثیر و در البدایه و النهایه لابن کثیر ، و کتاب روح المعانی وکتاب الردعلی المنطقیین از شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمة اللّه وغیرهم به تفصیل ذکر شده است و کسانیکه قایل حیاة خضر علیه السلام اند به نزد آنها هیچ دلیل صحیح نیست یک حدیث تعزیت است لیکن او ضعیف است و در این مسئله امام قرطبی خطا شده است که قایل حیات خضر است و در تفسیر ابن کثیر این حدیث که لوکان موسیٰ و عیسیٰ حیین ، این حدیث غلط است در حدیث صحیح صرف موسیٰ علیه السلام ذکر شده است (وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا) مراد از این یک نوع علم است زیرا این نکره در اثبات آمده است پس خصوص می خواهد و آن علم بعضی امور باطنیه است به سبب وحی این دلیل است که در اخیر قصه فرموده است (وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي) و این علم برای بعضی امور مستقبله یا علم بعضی مغیبات برای تمام انبیاء علیه السلام به طور معجزه ثابت است با طریقه تفاوت -
فایده: به نزد فرقه زنادقه باطنیه به اولیاء و بزرگان علوم باطنیه حاصل است به سبب صفای دل های ایشان و به سبب این علم از اسرار کاینات اگاه میشوند و احکام جزئیات را نیز معلوم کرده میتوانند و حاجت آن به نصوص شرعیه نمی باشد - و ایشان قیاس میکنند به علوم خضر علیه السلام - و گاهی این قول را میکنند که حقیقت غیر از شرعیت میباشد گاهی میگویند که علم ضوفیاء به شریعت حاجتی ندارد و از این سبب این صوفیاء عبادات را ترک میکنند با این عذر - جواب اینست که قرآن و سنت و اجماع سلف و خلف شاهد است که برای معرفت احکام شریعت دیگر راهی به جز از علم شرعیت نیست و کسیکه این دعوی را میکند که برای معرفت احکام شرعیه به قرآن و سنت ضرورتی نیست او زندیق و کافر است و قیاس ایشان بر خضر علیه السلام صحیح نیست از سببی که علم او به ذریعه وحی اللّه تعالٰی بود - و به نزد صوفیاء وحی نیست - و موسیٰ علیه السلام اگر بر خضر علیه السلام اعتراضات کرده است این از جهتی که این کار ها مخالف شریعت موسیٰ علیه السلام بود و از غیب خبر نبود و در این دلیل است که هر عملی که خلاف شرع باشد بر آن اعتراض ضروری است چپ شدن بکار نیست و این معامله موسیٰ علیه السلام با یک پیغمبر است و چون به این طریقه معامله با غیر نبی بیاید فرض است که بر آن اعتراض کرده شود -
[۶۶] در این تعلیم ادب با استاد و عالم است که از او ضرور اجازت طلب کند و پیروی او را تا حد شرعی کند (مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا) در این اشاره است که برای استاد بکار است که برای شاگرد صرف هدایت و علم خیر را بیاموزد بی فایده وقت او را ضایع نسازد -