وَقَالَ الَّذِينَ ۸۹۰ الشعراء

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿۷۷﴾ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ﴿۷۸﴾ وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ﴿۷۹﴾ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ﴿۸۰﴾ وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ ﴿۸۱﴾ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ ﴿۸۲﴾

پس آنها دشمنان من خواهد شد (اگر من پرستش آنها را کنم) ماسوای رب عالمیان را ﴿۷۷﴾
آن ذاتی که بیافرید مرا باز راه مینماید مرا ﴿۷۸﴾
و او ذاتی است که میخوراند مرا و مینوشاند مرا ﴿۷۹﴾
و چون مریض شوم پس او شفا میدهد مرا ﴿۸۰﴾
و او ذاتیست که میمیراند مرا باز زنده میگرداند مرا ﴿۸۱﴾
و آن ذاتی که توقع دارم که بیامرزد برای من خطاهای مرا روز جزا ﴿۸۲﴾

[۷۷] چون دلیل نیست پس پرستش غیراللّه بغیر از دلیل سبب عداوت و دشمنی در روز قیامت است ، تقدیر عبارت این است (ان عبدتهم فانهم یصیرون اعداء لی یوم القیامة) مانند که در سوره احقاف (۶) است یا تقدیر این است فان عبادتهم عبادة العدوِّ (یعنی پرستش آنها چنین است مانند پرستش دشمنان که بکار نمی آیند) -
[۷۸] از این آیت تعریف رب شروع است به ذکر هشت صفات و به این توحید ربوبیت گفته میشود - اول اینکه اللّه تعالٰی خالق است دوم اینکه هدایت به همه مرتبه ها در اختیار اللّه تعالٰی است (مرتبه هدایت را در کتاب لطائف و در تفسیر سوره فاتحه ما ذکر کرده ایم) و این همه مرتبه ها متصل به خلق شروع میشود از این جهت حرف فا را ذکر کرد -
[۷۹] در این صفت سوم و صفت چهارم است به همراه این هر دو قِوام خلق (بدن) می آید مانند که به همراه هدایت قوام روح حاصل میگردد و در نزد مردم کاملان قوام روح پیش از قوام بدن است از این جهت یهدین را بر یطعمنی مقدم کرده است و لفظ هُوَ برای حصر است و در دادن خوردنی و نوشیدنی اسباب آنها را آفریدن (مثلاً بارانیدن باران ، بوته رویانیدن از آنها غلّه میوه مشروبات پیدا کردن) و در بدن قوت های خوردن و نوشیدن آفریدن همه داخل است و در آن به صحت بدن نیز اشاره است و این همه در اختیار اللّه تعالٰی است -
[۸۰] این صفت پنجم است و مریضی نیز از جانب اللّه تعالٰی است لیکن او به نظر ظاهر نعمت نیست بلکه ابتلاء است از سببی که در اینجا نسبت او را به اللّه تعالٰی نکرد و مرض در بعضی اوقات می آید از این سبب به حرف اذا ذکر کرد و دلیل است که انبیاء علیهم السلام از امراض بدنیه محفوظ نیستند و معنی شفاء دو است اول شفا دادن مرض این خاص است بر اللّه تعالٰی دوم به معنی علاج مانند در فیه شفاء للناس این معنی مراد است -
[۸۱] این صفت ششم و هفتم است و این رد بر کسانی است که نسبت مرگ را به طبیعت و اختلاف مزاج میکنند ، بلکه این به خلق و فعل اللّه تعالٰی است و اکثر موت به سبب مرض می آید از این سبب موت را بعد از مرض ذکر کرد باز زندگی دوباره مدتی چند بعد از مرگ می آید از این سبب ثُمَّ ذکر کرد -
[۸۲] در این صفت هشتم ذکر است و فایده مغفرت گناهان در روز جزاء اشکار میگردد از این سبب بعد از يُحْيِينِ با یوم الدین مقید کرد بهتر این است که در اینجا مراد از خطیئی گناه کرده شده نیست از سببی که انبیاء علیهم السلام از گناهان پاک میباشند بلکه این به طریقه اظهار بندگی است - و در (أَطْمَعُ) اشاره است با طریقه عجز و انکسار که اعمال من سبب مغفرت نیست یعنی بدون سبب توقع مغفرت را میکنم از سببی که توقع گفته میشود به تعلق دل به یک چیز بغیر از سبب -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>