الم ۱۴ اَلٌبَقَرَة

إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ﴿۲۶﴾ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷﴾ كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾

یقیناً اللّه تعالٰی حیاء نمیکند (ترک نه میکند بیان را) که بیان کند مثال پشه یا بالاتر از آن پس هرآئینه کسانی که ایمان آورده اند میدانند که این (مثال) حق است از جانب پروردگار آنها - و هرآئینه کسانی که کفر ورزیده اند میگویند که چه خواسته است اللّه تعالٰی به (بیان) این مثال بی راه میسازد اللّه تعالٰی به این (مثال) بسیاری از مردم را ، و راهنمای میکند به این (مثال) بسیاری از مردم را ، و گمراه نمی شوند به این (مثال) مگر مردم نافرمان ﴿۲۶﴾
ایشان کسانی اند که میشکنند عهد اللّه تعالٰی را بعد از محکم کردن آن - و قطع میکنند انچه را اللّه تعالٰی حکم کرده به پیوند آن ، و ویرانی میکنند در دنیا ، این چنین کسان خاص ایشانند در خسران (کامل) ﴿۲۷﴾
چگونه شما کفر می ورزید به اللّه تعالٰی (به بندگی غیراللّه) حال آنکه شما نیست بودید پس اللّه تعالٰی شما را زنده گردانید سپس اِلله تعالٰی شما را می میراند باز اللّه تعالٰی شما را زنده میگرداند و خاص به اللّه تعالٰی برگردانیده میشوید ﴿۲۸﴾

[۲۶] این جواب اعتراض است به بیان کردن حکمت مثال ، چنانچه قبلاً مثال های در بیان کردن استوقدنارا او کصیب ذکر شدند اینها اعتراض کردند - اعتراض این بود که در این کتاب ذکر و مثال های چیزهای معمولی و حقیر (پیش پاه افتاده) است پس اشکار گردید که این کتاب اللّه تعالٰی نیست - (لَا يَسْتَحْيِي) حیاء از صفات ثبوتی اللّه تعالٰی است چنانچه از حدیث ثابت است و در اینجا صفت سلبیه خاصه آن است - (بَعُوضَةً) به پشه خورد گفته میشود - (فَمَا فَوْقَهَا) حقیر تر از پشه مانند بال پشه و حقیرتر در جسم از پشه مانند مگس وغیره بال پشه در حدیث مثال دنیا ذکر است - (يُضِلُّ بِهِ) گمراه کردن و هدایت دادن در اختیار و قدرت اللّه تعالٰی است و او خالق اوست به این سبب به او ربط حقیقی شده میتواند و به شیطان و دیگر اسباب ربط سببی شده میتواند - (فَاسِقِينَ) از این آن کسانی مراد اند که در نافرمانی مکمل و کافر باشند - اشاره به این است که سبب زیادت گمراهی آنها فسق ( نافرمانی) کامل است نتیجه جواب این است که در مثال حکمت اول فرق نشان دادن است در بین مومن و کافر و حکمت دوم فرق آثار است در میان هردو فریق -
[۲۷] در این آیت بیان صفات نافرمان است (که به قران اعتراض میکنند) - (عَهْدَ اللَّهِ) عهد اللّه تعالٰی در باره توحید است و آن را محکم کرده است به فرستادن رسولان و کتاب های خود و شکستاندن این عهد کفر ، شرک و نفاق است و عهد اللّه تعالٰی را تشبیه داده است به ریسمان که به نقض (باز کردن) آن بی کاره میگردد (أَنْ يُوصَلَ) مقصد از آن قبول کردن تمام رسل و کتابها و دین اسلام ، و قبول کردن تمام احکام اللّه تعالٰی و طریقه های رسول و به طور کامل در دین اسلام داخل شدن است وصله رحمی نیز در آن داخل است کسانی که جزء آنرا قبول میکنند و قسمتی از آنرا نمی کنند قطع کننده وصل اند - ( مَا أَمَرَ اللَّهُ) دلیل است که بعضی قرابت ها باید قطع شود که اللّه تعالٰی بر آن ناراض است مانند مشرک و بدعتی که به آن قطع کردن ضروری است - (وَيُفْسِدُونَ) مقصد از آن به قرآن اعتراض کردن و از تابع داری نبی کریم صل اللّه وعلیه وسلم مردم رامنع کردن است - این سه گناه صفات جدا جدای مشرکین ، کفار و منافقین است - یا هر یک گناه که است در آن این سه صفات موجود است - ( أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ) خسران به نقصان و تاوان گفته میشود هر کسی که یک عمل را میکند و به آن پاداش داده نشود خسران گفته میشود و در اخرت خسران به هلاکت و تباهی گفته میشود و در اینجا تاوان کامل مراد است -
[۲۸] این دلیل دیگر برای توحید یعنی ( اعْبُدُوا رَبَّكُمُ) است و در آن ذکر چهار انعام عامه است اول اینکه برای همه شما حیات (زندگی) را اللّه تعالٰی داده است پس بندگی را به او خاص کنید - در این آیت چهار حالت انسان را ذکر کرده است دو بار مرگ و دو بار زندگی که چنین در سوره حم مومن در آیت (۱۱) ذکرشده است ، از مرگ اول مراد وجود انسان در حالت نطفه است یعنی برای بیجان گفته میشود - مرگ دوم مرگ عام است - زندگی اول زندگی دنیا است و زندگی دوم آخرت است این هردو زندگی حقیقی است که روح ارتباط با جسم دارد و زندگی برزخی نیز با دیگر دلایل شرعی ثابت است لیکن در آن روح با جسم ارتباط ندارد به این سبب زندگی حقیقی نیست به این علت در این آیت ذکر نشده است - و کسی که در این آیت زندگی برزخی را نیز شامل میداند قول آن ضعیف است ، تفسیر این آیت در سوره مومنون از آیت (۱۲) الی آیت (۱۶) آمده است چون وقتیکه زندگی قبر زندگی حقیقی نیست پس برای مرده شنیدن و دیدن ثابت نیست -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>