وَمَا لِيَ ۱۱۰۹ ص

وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۴۰﴾ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾ ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ ﴿۴۳﴾ وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۴۴﴾

و بدرستیکه او راست نزد ماقرب و نیک جای رفتن ﴿۴۰﴾
و یاد کن بنده ما ایوب علیه السلام را که آواز داد پروردگار خود را بدرستیکه من هستم رسانیده بمن شیطان با زحمت و تکلیف ﴿۴۱﴾
بکوب به پای خود زمین را این جای غسل است سرد و آب اشامیدنی است ﴿۴۲﴾
و عطا کردیم او را اهل خانه او و مانند ایشان همرای ایشان از روی رحمت من و پند برای صاحبان عقل خالص ﴿۴۳﴾
و بگیر بدست خود جارو را پس بزن به آن زن خود را و سوگند مشکن هرآئينه ما یافتیم او را صبرکننده بنده نیک بدرستیکه او بسیار رجوع کننده بود به اللّه تعالٰی ﴿۴۴﴾

[۴۰] اشاره است که این نعمات دنیا سبب دور شدن از اللّه تعالٰی و جنت نبود مانند که ثروت دیگر ثروتمندان منافی به آخرت میباشد -
[۴۱] این قصه سوم ابتلاء داود علیه السلام در باره فیصله های شرعی بود و ابتلاء سلیمان علیه السلام در باره محبت جهاد بود و ابتلاء ایوب علیه السلام در نفس او بود یعنی در جسم و مال - و اول هر دو پادشاهان و عابدان بودند و ایوب علیه السلام سرمایه دار و عابد بود - و چون مقصد در ابتلاء اثبات عبدیت است از این سبب صفت او را ذکر کرد به عَبْدَنَا ، و تفسیر عبدیت را ذکر کرده است با این قول (إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ) قول قتاده است که شربینی نقل کرده است که نُصْبٍ امراض بدنی است - و عذاب مصیبت های خارجی هلاکت اهل و مال است - در نسبت کردن به شیطان قول صحیح این است که همه افعال خیر و شر از ایمان و کفر طاعت و معصیت همه به خلق اللّه تعالٰی است لیکن ادب این است که نسبت شر به اللّه تعالٰی درست نیست و سبب نسبت به شیطان این است که با تکالیف و مصیبت های صالحین شیطان خوش میگردد و سبب وساوس او میگردد مانند که یوشع علیه السلام نسبت نسیان را به شیطان کرده بود -
[۴۲] این استجابت دعا اوست و طریقه علاج از جانب اللّه تعالٰی است (ارْكُضْ بِرِجْلِكَ) رکض کوبیدن یک چیز به پاشنه و پای است - و در تفسیر قرطبی سخت رد کرده است بر آن متوصفه گمراهان که از این لفظ استدلال میکنند که رقص کردن جایز است و این عین تحریف معنوی است و ما در تفسیر لاتمش فی الارض مرحا تردید این را ذکر کرده ایم (هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ) این طریقه تداوی جسم است که با غسل کردن امراض ظاهری زائل میشود و با خوردن امراض باطنی زائل میگردد -
[۴۳] این استجابة دعا در باره اهل است که اهل او پراگنده شده بود یا مرده بود اللّه تعالٰی باز جمع یا زنده گردانید این نیز معجزه است (وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ) نصیحت این است که در صبر کامیابی است و رحمت اللّه تعالٰی واسع است نا امیدی از آن جایز نیست و تضرع و عاجزی را اللّه تعالٰی قبول میکند -
[۴۴] این تدبیر است برای نجات یافتن ایوب علیه السلام از نقض کردن سوگند که او سوگند کرده بود که من این زن را صد دره میزنم و در زدن این زن بسیار اقوال است اصل در آن این است که ابلیس برای او به شکل یک طبیب ممثل شد برایش گفت که من تداوی مرض ترا میکنم و هیچ اجرت نمیخواهم بجز اینکه او یک گوساله را برای تقرب من ذبح کند یا بگوئی که این شفا را برایش تو داده ئی فکر آن زن بر این نیامد که این که هست و چه گفت آن سخن را به ایوب علیه السلام رسانید او بسیار خشمگین شد گفت من ترا صد دره میزنم - چون آن زن بر این سخن عقیده و عمل نکرده بود صرف برای ایوب علیه السلام رسانید پس او مجرم نبود پس زدن او به صد دره ظلم میشد و اگر بکلی زدن او منع میشد پس ایوب علیه السلام در قسم حانث میشد پس اللّه تعالٰی این نوع تدبیر و مخرج را برای او آموخت که آن زن از ظلم نجات یابد و ایوب علیه السلام از نقض سوگند نجات یابد (ضِغْثًا) به جارو گفته میشود که در آن صد نئ باشد یا به آن شاخه گفته میشود که مشتمل بر صد شاخچه خورد باشد -
فایده: طریقه که به ایوب علیه السلام آموخته شد به این در شرع مخرج گفته میشود گفتن حیله به آن مناسب نیست از سببی که حیله اگر چه درلغت مطلق به تدبیر خفی گفته میشود لیکن اکثر استعمال آن در آن طریقه است که در آن خباثت میباشد و این را راغب در مفردات القرآن ذکر کرده است باز در این طریقه اختلاف علماء است از مجاهد و عطاء نقل است که این خاص به ایوب علیه السلام است و بعضی گفته اند که این رخصت باقی است در حدود و ایمان (سوگند) در شریعت ما از سببی که حدیث مخدج (ناقص الخلقة) که زنا کرده بود و غیر محصن بود پس نبی صل اللّه وعلیه وسلم برای زدن او این نوع طریقه آموخته است و ایمان را بر این قیاس کرده است و اصح این است که در حدود در هنگام ضرورت جائز است از سبب حدیث و در ایمان این طریقه جائز نیست از سببی که دلیل شرعی نیست و دیگر اینکه کفاره در شریعت ما نیست -

<< صفحه بعد صفحه قبل >>